An Enemy of the People (original Norwegian title: En folkefiende), an 1882 play by Norwegian playwright Henrik Ibsen, followed his previous play, Ghosts, which criticized the hypocrisy of his society's moral code. Ibsen, Ellen Mortensen (Ibsen Studies v.7, 169) argues, wrote An Enemy of the People in response to the public outcry against Ghosts, which openly discussed adultery and syphilis. That response included accusations of both Ghosts and its author's being "scandalous," "degenerate," and "immoral." In An Enemy of the People, a man dares to expose an unpalatable truth publicly and is punished for it.
However, Ibsen took a somewhat skeptical view of his protagonist, suggesting that he may have gone too far in his zeal to tell the truth. Ibsen wrote to his publisher: "I am still uncertain as to whether I should call [An Enemy of the People] a comedy or a straight drama. It may [have] many traits of comedy, but it also is based on a serious idea
نمایشنامه دشمن مردم به جز لحن و داستان جذابش یکی از مهمترین آثار نمایشی قرن بیستم به حساب میآید. این نمایشنامه با نکات ظریف و دقیقی که دارد خواننده را مسحور میکند. هنریک ایبسن به عنوان یک نابغه در نوشتن نمایشنامه های خود جزئیات و ریزه کاری های عجیبی را رعایت میکند و آنها را به خواننده نشان میدهد. سبک این اثر از ایبسن با باقی آثارش بسیار متفاوت است.
داستان این کتاب دربارهی مردی به نام استوکمان است که در ابتدا نمایش در خانهاش مهمانیهای زیادی برگزار میکند و به طور کلی عدهی زیادی از مردم او را دوست دارند و به عنوان یک شهروند معتبر به او احترام میگذارند. در طول داستان استوکمان شهروندان را با یکی از مشکلات شهر آشنا میکند و آنهم آلودگی آب این شهر است. بعد از این آگاه سازی اتفاقاتی رخ میدهد که سیر داستان را تغییر میدهد...
هنریک ایبسن از خود کارنامهی ادبی ماندگاری را به جای گذاشت؛ او تا سال 1899 بیست و پنج نمایشنامه نوشت که همهی این نمایشنامهها مهم و زیبا هستند. ایبسن وزن اخلاقی، ژرفای روانشناسانه و اهمیت اجتماعی (که هنر نمایشی از زمان شکسپیر آن را کم داشت) به هنر نمایشی بورژوایی اروپا داد و بدین گونه، بیش از هر کس دیگری جان تازهای به پیکر این هنر دمید و به کار بخشیدن کیفیت هنریای همسنگ با تراژدیهای یونان باستان به آن، سخت یاری رساند. نمایشنامههای واقعبینانهی معاصر ایبسن دنبالهی سنت نمایشنامههای تراژیک اروپا بود. در این کارها او نگاره گر چهرهی مردم لایههای میانهی روزگار خویش است که چون با بحرانی ژرف در زندگی خود رویارویاند همه چیزشان به ناگهان زير و زبر میشود. آنها کورکورانه شیوهی زندگی دردسرآفرینی دنبال میکنند، خود مسئول بحراناند و به زندگی خویش که بازمینگرند، به ناگزیر با خود رودر رو میشوند. اما ایبسن گونهی دیگری از نمایشنامه نیز آفرید. در سال ۱۸۷۷ ، او پس از بیست و پنج سال نمایشنامهنویسی، نخستین نمایشنامهی معاصر خود به نام «ستونهای جامعه» را افرید.